من و تنهایی و وبلاگ
سلام مهربانم........
همسر عزیز تر از جانم
مصطفی جان
دستانم گرمی دستانت را می خواهد پس دستانم را به تو میدهم
قلبم تپش قلبت را می خواهد پس قلبم را به تو میدهم
چشمانم نگاه زیبایت را می خواهد پس نگاهم از آن توست
عشقم تمامی لحظات تو را می خواهند وبرای با تو بودن دلتنگی میکنند
دل من همانند آسمان ابری از دوری تو ابری است
درخشش چشمانم همانند خورشید درخشان انتظار چشمانت را می کشند
پس بدان اگر پروانه سوختن شمع را فراموش کند من هرگزفراموشت نخواهم کرد.
عاشـــــــقـــــــــانـــــــه دوســــــتت خواهــــــــــم داشـــــــــــت.
![[تصویر: 1254557162_16936_2bbfa9aadb.gif]](http://www.hamdardi.net/imgup/16936/1254557162_16936_2bbfa9aadb.gif)

اینجا پر از حضور تو ، اما تو نیستی
زیبای پشت پرده نشسته تو کیستی؟
ای کاش لابلای درختان،
تو مثل سرودر پیش چشم های دل من بایستی
بیچاره آنکه روی گلت را ندیده است
بیچاره من که مشتاق تر شدم
از دست عشق حال خراب مرا ببین:
در خانه ام نشسته ام و مجنون ودر به در شدم ..
مرا این آرزو باشـــدکه یکــدم
نهم صورت بخاک پای مهدی(عج)
سفـرکردم به عشـق کوی جانان
به عشق اویکباره گشتم
مجنون مهدی(عج)
آسمان دلم ابری و چشم هایم بارانی است. بالهای خیالم شکسته و پرواز برایم مقدّر نیست. کاش آفتاب صبر با دلم آشتی می کرد، کاش باز هم غنچه های لبخند در باغچه هایم باز می شد و کاش فرهنگ لغت با واژه ی ظهور تو آغاز می شد بی هدف از کوچه ها و خیابان ها می گذرم و جز صدای خسته ی گام هایم بر روی برگ های خشک دیگر آوازی به گوشم نمی رسد. در داخل سینه ام مرغ جوانی بال بال می زند گویا او هم مانند من دیگر رمقی برای انتظار ندارد.
ای مهربانم، ای که جانم فدایت باد، ای همدم وجودم و ای معشوقه زیبا جمالم، ای مظهر عشق، ای اسوه ی ایمان و ای پادشه خوبان، ای ساقی دلهای عطش زده ای مشتاقان، ای همه وجود من ای همیشه پیروزم و ای بهترینم.
خاک پایت توتیای چشمم بیا که دلم دیگر طاقت ندارد.
میدانیم دلت را شکسته ایم !!
باورت نداریم ....
وگر نه می آمدی ..
من نشانی از تو ندارم اما نشانی ام را برای تو می نویسم ...
گرچه خود مرا می شناسی ومی دانی درکجایم
درعصرهای انتظار،به حوالی بی کسی هایم قدم بگذار!
خیابان غربت را پیدا کن و وارد کوچه پس کوچه های تنهایی شو!
کلبه ی غریبی ام را پیدا می کنی،
کناربیدمجنون خزان زده و کنارمرداب ارزوهای انتظار!
درکلبه را باز کن و به سراغ بغض خیس پنجره برو!
حریر غمش را کنار بزن!این همه بهانه ازغم توست...تو!
آنگاه مرا دریاب که سخت محتاج توام ارباب
bnvbvcbc
غنچه خوشبختی در
جای تاریک و بی صدا و گودی پنهان است که بسیار نزدیک به ماست ولی ما کمتر از آنجا می گذریم و آن دل خود ماست
حقیقت انسان به آنچه اظهار می کند نیست..بلکه حقیقت او نهفته در آن چیزی است که از اظهار آن عاجز است، بنابراین اگر خواستی او را بشناسی نه به گفته هایش ، بلکه به ناگفته هایش گوش کن
امیدبخشترین آیه قرآن
در تفسیر فرات از بشر بن شریح نقل شده که میگوید: روزی از امام باقر (علیه السلام) پرسیدم: «امیدبخشترین آیه قرآن کدام آیه است؟» حضرت فرمود: «اطرافیان شما در این باره چه نظری دارند؟» گفتم: «آنها معتقدند آیه "یا عبادی الذین اسرفوا علی انفسهم لاتقنطوا من رحمة الله" (ای بندگان من که بر نفس خویش اسراف کردهاند از رحمت خدا ناامید مباشید) امیدوارکنندهترین آیه قرآن است.» حضرت فرمود: «اما ما اهل بیت چنین اعتقادی نداریم.» پرسیدم:«پس نظر شما در این مورد چیست؟» فرمود: «آیه "ولسوف یعطیک ربک فترضی" (و پروردگارت آنقدر به تو عطا خواهد کرد که راضی شوی) امیدبخشترین آیه قرآن است. و منظور از آن شفاعت است. به خدا قسم شفاعت! به خدا قسم شفاعت!»
همانگونه که مرحوم علامه طباطبایی نیز در تفسیر گرانقدر المیزان به خوبی بیان داشتهاند، دلیل ترجیح آیه دوم بر آیه "لاتقنطوا" این است که در ادامه این آیه، شرط برخورداری از آن رحمت واسعه، توبه و تسلیم و عمل نیک اعلام شده است ولی در آیه مربوط به شفاعت، هیچ قید و شرطی جز رضایت پیامبر مهربانی و رحمت وجود ندارد.
شفاعت یکی از اصول مسلم اعتقادی است که در آیات زیادی از قرآن و احادیث فراوانی از پیشوایان دین مورد تاکید قرار گرفته است. بر اساس این اصل، گناهکارانی که اهل عناد و استکبار نبودهاند و بر اثر غفلت و کوتاهی، مستحق عذاب شدهاند، با وساطت کسانی که واسطه همه فیوضات و هدایتهایند، مورد لطف و بخشش الهی قرار میگیرند. و از آنجا که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فردی بینهایت دلسوز و مهربان بودهاند، ما مطمئنیم که ایشان هرگز به عذاب و به جهنم افتادن پیروان و دوستان خود رضایت نخواهند داد. پس این آیه میتواند بیشترین امید و دلخوشی را برای ما به ارمغان آورد. تنها نکتهای که باید مراقب و نگران آن باشیم این است که تلاش کنیم گناه و غفلت، به تدریج ما را از جرگه پیروان و محبان آن حضرت خارج نکند
آن روز که برگردم در گیسویت آویزم
از خود چو رها گشتم جام دگری ریزم
از تیر کمان یار خود کشته ی عشقم من
هر آینه ناپیدا دنبال بهشتم من
در نغمه ی بلبل باز، جادوی صدایت بود
آهوی ختن گفتی سرمست ز بویت بود
غوغای قد سروت با من چه بلا انگیخت
افسون نظر بازی شوقی به نوا انگیخت
در سلسله ی مویت سودازده در بندیم
ای لیلی دیوانه مجنون لب قندیم
باز امشب و بی برگی، باز امشب و دم سردی
آخر مگر ای محبوب تو یاد دلم کردی؟
با ما نظری کن باز، بر ما گذری کن باز
با این دل پیر من یک شب سفری کن باز
Design By : Pichak |