من و تنهایی و وبلاگ
خدا کند این روزها دیگر باران نیاید...
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
آخر باران که می آید
دلت قدم زدن میخواهد
دلت همراه میخواهد
دلت میخواهد با کسی که دوستش داری زیر باران خیس شوی....
اما مردم این شهر به هنگام باران همه فقط دنبال چترند....
نوشته شده در یادداشت ثابت - شنبه 91/8/14ساعت
2:39 عصر توسط حمیده نظرات ( ) |
نوشته شده در یادداشت ثابت - شنبه 91/8/14ساعت
2:39 عصر توسط حمیده نظرات ( ) |
آخیییییی !
خیلی پشیمونه طفلکی !
نوشته شده در یادداشت ثابت - شنبه 91/8/14ساعت
2:38 عصر توسط حمیده نظرات ( ) |
دلمــ کوچکــ استــ
کوچکتـــر از باغچه یـــ پشتــ پنجرهـــ
ولی آنقدر جا دارد
کهــ برای کسیــ کهــ دوستشــ دارمـــ
نیمکتی بگذارمـ ـبرایــ همیشهـــ..
نوشته شده در یادداشت ثابت - شنبه 91/8/14ساعت
2:33 عصر توسط حمیده نظرات ( ) |
تنهایی همین است ، تکرار نامنظم من بی تو
بی آنکه بدانی برای تو نفس می کشم
نوشته شده در یادداشت ثابت - شنبه 91/8/14ساعت
2:33 عصر توسط حمیده نظرات ( ) |
| Design By : Pichak |
