من و تنهایی و وبلاگ

هر وقت این کارخونه به حداکثر ظرفیت خودش برسه ، بعد چند سال که به سن یه مرغ بالغ برسن مشکل کمبود مرغ برطرف میشه :)



نوشته شده در یادداشت ثابت - پنج شنبه 91/7/21ساعت 9:37 صبح توسط حمیده نظرات ( ) |

 

من باشم و تو باشیو باران، چه دیدنی است...


بی چتر، حسّ پرسه زدن ها نگفتنی است


پاییز، با تو فصل دل انگیز بوسه هاست!


با تو، صدای بارش باران شنیدنی است


ابری و چکّه می کنی و مست می شوم


طعم لبان خیس تو الان چشیدنی است!!


خیسم، شبیه قطره ی باران، شبیه تو


تصویر خیس قطره ی باران کشیدنی است


این جاده با تو تا همه جا مزّه می دهد


این راه ناکجای من و تو، رسیدنی است؟!!


باران ببار!! بهتر از این که نمی شود


من باشم و تو باشی و باران ... چه دیدنی است!!


باران








 

 


نوشته شده در یادداشت ثابت - پنج شنبه 91/7/21ساعت 1:59 صبح توسط حمیده نظرات ( ) |

 

امشب به مهمانی تو می آیم
نه چشمان فریبنده ات را میخواهم
...
و نه لبان خیس تبدارت را
مرا یک آغوش به وسعت دستانت کافی است
دلم گرفتـــــه  ...
غم هایم را بغـــل کن

 


نوشته شده در یادداشت ثابت - چهارشنبه 91/7/20ساعت 10:24 صبح توسط حمیده نظرات ( ) |

 

 

 


نوشته شده در یادداشت ثابت - چهارشنبه 91/7/20ساعت 10:20 صبح توسط حمیده نظرات ( ) |

خدایا!
من دلم قرصه!
کسی غیر از تو با من نیست
خیالت از زمین راحت، که حتی روز روشن نیست
کسی اینجا نمیبینه، که دنیا زیر چشماته
یه عمره یادمون رفته، زمین دار مکافاته
فراموشم شده گاهی، که این پایین چه ها کردم
که روزی باید از اینجا، بازم پیش تو برگردم
خدایا وقت برگشتن، یه کم با من مدارا کن
شنیدم گرمه آغوشت
اگه میشه منم جا کن..

خدایا گرمه آغوشت


نوشته شده در یادداشت ثابت - چهارشنبه 91/7/20ساعت 10:16 صبح توسط حمیده نظرات ( ) |

<   <<   56   57   58   59   60   >>   >

 Design By : Pichak