من و تنهایی و وبلاگ
بابابزرگم هشتاد سالشه همیشه اصرار می کنه که بذارید
من از خونه تنهایی برم بیرون مگه زندانی گرفتید؟
می خوام برم نون و روزنامه اینا بگیرم…
یه روز بعد از کلی اصرار گفتیم باشه برو ولی مواظب باش…
رفته نونوایی محل به همه ی اونایی که تو صف بودن
گفته عجب روزگاری شده پنج تا دختر دارم پنج تا پسر
تو این سن و سال من ِ پیرمرد باید بیام تو صف وایسم نون اونارم من بگیرم
نوشته شده در یادداشت ثابت - چهارشنبه 91/8/18ساعت
4:3 عصر توسط حمیده نظرات ( ) |
Design By : Pichak |