من و تنهایی و وبلاگ

تا تویی در خاطرم ، با دیگران بیگانه ام / با خیالت همنشینم ، گوشه ای زندانی ام


صبر کردن دردناک است و فراموش کردن دردناکتر
ولی از این دو دردناکتر این است که ندانی
باید صبر کنی یا فراموش!

 

صبر کن ، برگرد ، چمدان هایمان اشتباه شده است ، دلم را به جای خاطراتت بردی !

 

حواسم را هر کجا پرت میکنم کنار تو می افتد
این زیباترین حس دنیاست...

 

در رویاهایت جایی برایم باز کن ، جایی که عشق را بشود

مثل بازی های کودکی باور کرد ، خسته شدم از بی جایی !

 

بیچاره عروسک دلش میخواست زارزار بگرید ، اما خنده را بر لبانش دوخته بودند !

امیدوارم هر روز برایت ارزویی باشد در دست نه در دور دست
عشقی باشد در دل نه در سر
و دلیلی باشد برای زندگی نه روز مرگی...

حلقه ی دستانت که بر کمرم میزنی ، زیباترین اسارت زندگی من است !

ای قطار ، راهت را بگیر و برو ! دیگر نه کوه توان ریزش دارد و نه ریزعلی پیراهن اضافه ، دیگر هیچ چیز مثل سابق نیست


نوشته شده در یادداشت ثابت - دوشنبه 91/8/9ساعت 8:48 صبح توسط حمیده نظرات ( ) |


 Design By : Pichak