من و تنهایی و وبلاگ

هیچوقت فکر نمیکردم به جرم عاشقی اینگونه مجازات شوم دیگر کسی به سراغم نخواهد آمد
قلبم شتابان میزتد شمارش معکوس برای انفجار در سینه ام و من تنهایی خود را در آغوش میکشم...
تنها مانده ام
زل زدم ، خیره شدم ، پلک زدم ، محو شدم
یک نفر عشق مرا در دلش آغاز نکرد..
.


نوشته شده در یادداشت ثابت - دوشنبه 91/8/9ساعت 8:43 صبح توسط حمیده نظرات ( ) |


 Design By : Pichak