من و تنهایی و وبلاگ
درباره مجنون
به نام او که نامش درمان دلهای خسته و یادش شفای قلبهای شکسته و معرفتش معراج عارفان است.
اینجا پر از حضور تو ، اما تو نیستی
زیبای پشت پرده نشسته تو کیستی؟
ای کاش لابلای درختان،
تو مثل سرودر پیش چشم های دل من بایستی
بیچاره آنکه روی گلت را ندیده است
بیچاره من که مشتاق تر شدم
از دست عشق حال خراب مرا ببین:
در خانه ام نشسته ام و مجنون ودر به در شدم ..
مرا این آرزو باشـــدکه یکــدم
نهم صورت بخاک پای مهدی(عج)
سفـرکردم به عشـق کوی جانان
به عشق اویکباره گشتم
مجنون مهدی(عج)
آسمان دلم ابری و چشم هایم بارانی است. بالهای خیالم شکسته و پرواز برایم مقدّر نیست. کاش آفتاب صبر با دلم آشتی می کرد، کاش باز هم غنچه های لبخند در باغچه هایم باز می شد و کاش فرهنگ لغت با واژه ی ظهور تو آغاز می شد بی هدف از کوچه ها و خیابان ها می گذرم و جز صدای خسته ی گام هایم بر روی برگ های خشک دیگر آوازی به گوشم نمی رسد. در داخل سینه ام مرغ جوانی بال بال می زند گویا او هم مانند من دیگر رمقی برای انتظار ندارد.
ای مهربانم، ای که جانم فدایت باد، ای همدم وجودم و ای معشوقه زیبا جمالم، ای مظهر عشق، ای اسوه ی ایمان و ای پادشه خوبان، ای ساقی دلهای عطش زده ای مشتاقان، ای همه وجود من ای همیشه پیروزم و ای بهترینم.
خاک پایت توتیای چشمم بیا که دلم دیگر طاقت ندارد.
میدانیم دلت را شکسته ایم !!
باورت نداریم ....
وگر نه می آمدی ..
من نشانی از تو ندارم اما نشانی ام را برای تو می نویسم ...
گرچه خود مرا می شناسی ومی دانی درکجایم
درعصرهای انتظار،به حوالی بی کسی هایم قدم بگذار!
خیابان غربت را پیدا کن و وارد کوچه پس کوچه های تنهایی شو!
کلبه ی غریبی ام را پیدا می کنی،
کناربیدمجنون خزان زده و کنارمرداب ارزوهای انتظار!
درکلبه را باز کن و به سراغ بغض خیس پنجره برو!
حریر غمش را کنار بزن!این همه بهانه ازغم توست...تو!
آنگاه مرا دریاب که سخت محتاج توام ارباب
اینجا پر از حضور تو ، اما تو نیستی
زیبای پشت پرده نشسته تو کیستی؟
ای کاش لابلای درختان،
تو مثل سرودر پیش چشم های دل من بایستی
بیچاره آنکه روی گلت را ندیده است
بیچاره من که مشتاق تر شدم
از دست عشق حال خراب مرا ببین:
در خانه ام نشسته ام و مجنون ودر به در شدم ..
مرا این آرزو باشـــدکه یکــدم
نهم صورت بخاک پای مهدی(عج)
سفـرکردم به عشـق کوی جانان
به عشق اویکباره گشتم
مجنون مهدی(عج)
آسمان دلم ابری و چشم هایم بارانی است. بالهای خیالم شکسته و پرواز برایم مقدّر نیست. کاش آفتاب صبر با دلم آشتی می کرد، کاش باز هم غنچه های لبخند در باغچه هایم باز می شد و کاش فرهنگ لغت با واژه ی ظهور تو آغاز می شد بی هدف از کوچه ها و خیابان ها می گذرم و جز صدای خسته ی گام هایم بر روی برگ های خشک دیگر آوازی به گوشم نمی رسد. در داخل سینه ام مرغ جوانی بال بال می زند گویا او هم مانند من دیگر رمقی برای انتظار ندارد.
ای مهربانم، ای که جانم فدایت باد، ای همدم وجودم و ای معشوقه زیبا جمالم، ای مظهر عشق، ای اسوه ی ایمان و ای پادشه خوبان، ای ساقی دلهای عطش زده ای مشتاقان، ای همه وجود من ای همیشه پیروزم و ای بهترینم.
خاک پایت توتیای چشمم بیا که دلم دیگر طاقت ندارد.
میدانیم دلت را شکسته ایم !!
باورت نداریم ....
وگر نه می آمدی ..
من نشانی از تو ندارم اما نشانی ام را برای تو می نویسم ...
گرچه خود مرا می شناسی ومی دانی درکجایم
درعصرهای انتظار،به حوالی بی کسی هایم قدم بگذار!
خیابان غربت را پیدا کن و وارد کوچه پس کوچه های تنهایی شو!
کلبه ی غریبی ام را پیدا می کنی،
کناربیدمجنون خزان زده و کنارمرداب ارزوهای انتظار!
درکلبه را باز کن و به سراغ بغض خیس پنجره برو!
حریر غمش را کنار بزن!این همه بهانه ازغم توست...تو!
آنگاه مرا دریاب که سخت محتاج توام ارباب
نوشته شده در سه شنبه 89/1/31ساعت
3:12 عصر توسط حمیده نظرات ( ) |
Design By : Pichak |