من و تنهایی و وبلاگ
صفحه ی آخر شناسنامه زیاد مهم نیست …
گاهی باید تو آیینه خوب نگاه کنی ببینی هنوز زنده ای یا نه !

تا تویی در خاطرم ، با دیگران بیگانه ام / با خیالت همنشینم ، گوشه ای زندانی ام
صبر کردن دردناک است و فراموش کردن دردناکتر
ولی از این دو دردناکتر این است که ندانی
باید صبر کنی یا فراموش!
صبر کن ، برگرد ، چمدان هایمان اشتباه شده است ، دلم را به جای خاطراتت بردی !
حواسم را هر کجا پرت میکنم کنار تو می افتد
این زیباترین حس دنیاست...
در رویاهایت جایی برایم باز کن ، جایی که عشق را بشود
مثل بازی های کودکی باور کرد ، خسته شدم از بی جایی !
عشقی باشد در دل نه در سر
و دلیلی باشد برای زندگی نه روز مرگی...
یک نفر عشق مرا در دلش آغاز نکرد...

رنگ آرزوهایم این روزها خیلی پریده
تو اگر دستت به آسمانش رسید
چند تکه ابر نقاشی کن
تا دل من به ابرها خوش باشد... !
خسته ام از تظاهر به ایستادگی
از پنهان کردن زخم هایم
زور که نیست !
دیگر نمیتوانم بی دلیل بخندم و
با لبخندی مسخره وانمود کنم همه چیز رو به راه است....!
............اصلأ دیگر نمیخواهم که بخندم
میخواهم لج کنم ، با خودم ، با تو ، با همه ی دنیا...!
چقدر بگویم فردا روز دیگریست و امروز بیاید و مثل هر روز باشی....؟؟!
خسته ام .... از تو .... از خودم....از همه ی زندگی .....
میخواهم بکشم کنار ! از تو ... از خودم..... از همه ی زندگی .....
Design By : Pichak |