من و تنهایی و وبلاگ
چرااااا چند روووزه هیچکی نظر مظر نمیییییده...
خسته شدم بس اومدمو رفتم....
با تو ام.....
آره تو......
باران خیسمان می کرد
و بر بارانی هامان سبزه سبزه می شد...
بی تو اما...
سبزه ای در کار نیست...
باران می بارد بر تنهایی من...
و سبزینه ای جوانه نمی زند ...
(نزار قبانی ، شاعر معاصر عرب)
دیدم که در آن آینه هم جز تو کسی نیست
من در پی خویشم به تو بر می خورم اما
در تو شده ام گم به من دسترسی نیست
در این دنیای نا هموار
که می بارد به سر آوار
به حال خود مرا نگذار
رهایم کن از این تکرار
آن کهنه درختم که تنم غرقه ی برف است
حیثیت این باغ منم
خار و خسی نیست
و بی تو لحظه ای حتی دلم طاقت نمی آرد
و برف نا امیدی بر سرم یکریز می بارد
چگونه بگذرم از عشق ، از دلبستگی هایم ؟
چگونه می روی با اینکه می دانی چه تنهایم ؟
تو را می سپارم به دامان دریا
اگر شب نشینم اگر شب شکسته
تو را می سپارم به رویای فردا
به شب می سپارم تو را تا نسوزد
به دل می سپارم تو را تا نمیرد
خداحافظ ای بر غبار دل من
خداحافظ ای ای سایه سار همیشه
اگر سبز رفتی، اگر زرد ماندم
خداحافظ ای نوبهار همیشه
میروم شاید کمی حال شما بهتر شود
میگذارم با خیالت روزگارم سر شود....
اگه گفتم خداحافظ، نه اینکه رفتنت ساده است نه اینکه میشه باور کرد دوباره آخر جاده است
خداحافظ واسه اینکه نبندی دل به رویاها بدونی بی تو و با تو همینه رسم این دنیا...
Design By : Pichak |