سفارش تبلیغ
صبا ویژن

من و تنهایی و وبلاگ

 

شعرها و عکس های عاشقانه بهارجون

 

هیچ وقت یکی را با همه ی وجودت دوست نداشته باش!!!

یک تکه از خودت را نگه دار برای روزهایی که هیچ کس را به جز خودت نداری....


نوشته شده در یادداشت ثابت - یکشنبه 92/11/28ساعت 9:27 عصر توسط حمیده نظرات ( ) |


نوشته شده در یادداشت ثابت - جمعه 92/11/26ساعت 9:17 صبح توسط حمیده نظرات ( ) |

به خدا عشق، به رسوا شدنش می ارزد

و به مجنون و به لیلا شدنش می ارزد

 

دفتر قلب مرا وا کن و نامی بنویس  

سند عشق به امضا شدنش می ارزد


نوشته شده در یادداشت ثابت - جمعه 92/11/26ساعت 9:5 صبح توسط حمیده نظرات ( ) |

 

من می روم از این حوالی دورتر باشم

بغضم مگر دست از گلوی شهر بردارد  !

 

یک روز در آغوش دریا غرق خواهم شد

این رود تشنه درسرش شور خزر دارد

 

دلتنگم اما دیدنت با دیگران سخت است

دلتنگم و این درد ازحالم خبر دارد،

 

 

 سلام صبح همگی بخیر دلتون دریایی

 

 

مانند  قایقی  که  اسیر  تلاطم است

در پیچ و تاب زلف تو آرامشم گم است

 

تا کی به بوسه  از  عکست  اکتفا  کنم؟

وقتی که آب هست چه جای تیمم است؟

 

 

 

 

Exis-عکس های تنهایی-70304.jpg (720×509)

 

تو که راهی شدی،نمیدانی،معنی بی قرار یعنی چه  ..

مثل یک ماهواره ی تنها،گم شدن در مدار یعنی چه..

 

دل من را زدی به دریاها،این دلی که ندیده دریا را

چشم دریایی ات به من فهماند،آبی بی گدار یعنی چه..

 

مدتی می شود پر از دردم ، مثل یک سال پیشِ ِ حال خودت

تو خودت هم که خوب میدانی،قرص..روزی سه بار یعنی چه..

 

آه! با میله های مواجی،چشم های تو در محاصره است

مژه هایت به من نشان دادند،آسمان در حصار یعنی چه..

 

شاعری خسته از غزل هایش،سمت باران دوباره راه افتاد

هیچ کس..هیچ کس نمیداند،پرسه در لاله زار یعنی چه..

 

قم همیشه غریب و دلگیر است،باز هم شکر حق که(بانو)هست

تو که طهرانی و نمی فهمی،غربت یک دیار یعنی چه...

 

محمد شریف

وبلاگ شاعر :http://mohammadsharif.persianblog.ir


 

      

 

 

 


 


نوشته شده در یادداشت ثابت - جمعه 92/11/26ساعت 8:53 صبح توسط حمیده نظرات ( ) |

ای نــاز تو تا نیــمــه ی پاییـــــز رسیــده!

ای سرخ لبـت با مــی لبـــــریز رسیــده!

زلف تو هواخواه کدامین شب ابری ست

کاین گونه پریشان و غــم انگیـز رسیــده

زیبـــاتر از آنــی که رهـــایت کنــــم امــا

دیر آمـــــــده ای، دوره ی پرهیز رسیـده

جــان و تــن مـن امـــت پیغمــبر دردنـــد

بــر مـن دم ویرانگر چنگیـــــــــز رسیــده

ای قونـــیه تا بلخ به غوغای تو مشغــول

بشتاب کـه شمــس تـو به تبریز رسیده

کم گـریه کـن آتش زدن بـاغ گنـاه است

ای ســرخی چشم تــو به پاییز رسیده!

لبخند بزن لب که به هم می زنی انگار

یک سوره ی زیبا به خطی ریز رسیــده


 


 

گویـــی بــه دستان خدا ایمان ندارد

شهری که در تقویم خود باران ندارد

باران تن خیس تو،باران چشم هایت

باران کــه باشد زندگـــی پایان ندارد

هر روز دیدار تو باشد روز عید است

فطر و غدیـــر و مبعث و قربان ندارد

با من مدارا کن کــه این سرباز تنهـــا

در سنگرش جز بوسه ای پنهان ندارد

انگشت هایم لای موهایت اسیرند

گاهـــی رهایــــی لذت زندان ندارد

دیدار تو خوب است،چون خواب دم صبح

خوابـــی کـــه آغازش تویـــی پایان ندارد

امشب تنت مثل دهی برفی ست،گاهی

بی بـــــرف بازی زندگـــــی امکان ندارد...

 

 



زیر باران بنشینیم کـه باران خــــوب است

گم شدن با تو در انبوه خیابان خوب است

با تــو بی تابی و بی خوابـی و دل مشغولی

با تو حال خوش و احوال پریشان خوب است

روبرویــم  بنشین  و  غزلـــی  تـازه  بخـــوان

اندکی بوسه پس از شعر فراوان خوب است

مــوی ِ  خود وا کن و بگذار به رویت برسم

گاه گاهی گذر از کفر به ایمان خوب است

.....

شب ِ خوبــی ست ، بگــو حال ِ  زیارت داری؟

مستی جاده ی گیلان به خراسان خوب است

نم نم نیمه شب و نغمــــه ی عبدالباسط

زندگی با تو...کنار تو...به قرآن خوب است

 


نوشته شده در یادداشت ثابت - چهارشنبه 92/11/17ساعت 1:32 عصر توسط حمیده نظرات ( ) |

<   <<   6   7   8   9   10   >>   >

 Design By : Pichak